دیالوگ

دیالوگ پانصد و نود و چهارم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2012/08/25

کوپ: من الان 29 سالمه.
هک: تو 31 سالته!
کوپ: حالا کلاً منظورم اینه که سنم دیگه رفته بالا. وقتی به تو نگاه میکنم که ازدواج کردی، نگاه میکنم به چیزی که تو الان داری، به این ثبات و اطمینان خاطر و اعتماد و دوام، خدا رو شکر می کنم که جای تو نیستم!!

من و تو را تصور کن (Imagine Me & You) – محصول 2005
کارگردان: ال پارکر
دیالوگ گویان: متئو گود (هک) / دارن بوید (کوپ)

.

 

 

 

دیالوگ پانصد و پنجاه و هفتم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2012/04/11

هیچ: ببین، در تمام مدتی که تو تمام فکرت اینه که چی به دختره بگی و قیافت چطوری بنظر میرسه، فقط این یادت باشه، اون الان با تو اومده بیرون! این یعنی دختره وقتی میتونسته بهت بگه نه، گفته آره. این یعنی بجای اینکه بزنه تو رو بترکونه، توی ذهنش یه برنامه هایی داره که الان باهات اومده بیرون. این یعنی الان وظیفه تو این نیست که خودت رو شبیه اون نشون بدی. الان وظیفه تو اینه که به موقعیتی که برات پیش اومده گند نزنی!

هیچ (Hitch) – محصول 2005
کارگردان: اندی تنانت
دیالوگ گو: ویل اسمیت (هیچ)

.

Tagged with: , ,

دیالوگ پانصد و پنجاه و پنجم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2012/04/07

هیچ: همیشه یه اصل کلی وجود داره، هیچ زنی یهو برنمیگرده بگه «وای خدا! من چقدر امروز عاشق شدم!» معمولا میگه «الان وقت مناسبی برای من نیست» یا مثلا «من به یه کم آرامش نیاز دارم» یا باحالترین جمله «من الان خیلی درگیر شغلم هستم» شما اینا رو باور می کنین؟ خودش هم باور نمیکنه. میدونین چرا؟ چون داره بهتون دروغ میگه. معنیش این نیست که الان وقت مناسبی نیست، یا به آرامش نیاز داره یا خیلی درگیر شغلشه. معنیش اینه که اون داره بهتون میگه «از سر راهم برو کنار!» یا در شرایط مثبت «یه کم بیشتر سعی کن مرتیکه!» اما چطوری میشه فهمید منظورش کدوم یکی از ایناس؟ 60% از ارتباط بین انسانها غیر شفاهیه، یعنی از روی حرکات بدنه. 30% هم به لحن گفتن حرف برمیگرده. یعنی اینکه 90% اون چیزی که شما میگین از دهانتون خارج نمیشه. معلومه که اون بهتون دروغ میگه. اون یه خانم متشخصه و نمیخواد احساساتتون رو جریحه دار کنه. آخه چی میتونه بهتون بگه؟ اون حتی شما رو درست نمیشناسه. حقیقت اینه که زنها، درست مثل خیلی از ما،‌ تا قبل از اینکه اون چیزی که میخوان رو نبینن، نمیدونن چی میخوان! اینجاس که من وارد میشم. شغل من اینه که چشمهای اون زن رو به روی شما باز کنم. یه اصل کلی میگه مهم نیست چطوری، مهم نیست چه وقتی، مهم نیست چه کسی، هر مردی شانس اینو داره که دل زن مورد نظرش رو به چنگ  بیاره. اون فقط به یه چنگک مناسب نیاز داره.

هیچ (Hitch) – محصول 2005
کارگردان: اندی تنانت
دیالوگ گو: ویل اسمیت (هیچ)

.

Tagged with: , ,

دیالوگ پانصد و پنجاه و سوم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2012/04/03

 

هیچ: بذار اینطوری بگم. از یه طرف برای یه مرد خیلی سخته که با زنی مثل تو هم صحبت بشه. از طرف دیگه، این چیزی نیست که خودت میخوای؟
سارا: تقصیر من نیست. زندگی اینطوریه.
هیچ: نه اگه درست حواست رو جمع کنی. منظورم اینه که تو خودت داری سیگنال میفرستی. گوشواره نداری، کفشات پاشنه نداره، موهات رو خیلی ساده جمع کردی عقب، عینک مطالعه زدی چشمت اما هیچ کتابی همراهت نیست، مارتینی سفارش میدی و اگه تمام اینا کافی نباشه، همیشه انگار یه برچسب «اوهوی عوضی! بزن به چاک» چسبیده روی پیشونیت.

هیچ (Hitch) – محصول 2005
کارگردان: اندی تنانت
دیالوگ گویان: ویل اسمیت (هیچ) / اوا مندز (سارا)

.

 

دیالوگ پانصد و پنجاه و یکم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2012/03/30

هیچ: به دختری که دوستش داری نزدیک شو و دستت رو حلقه کن دور کمرش و آروم در گوشش یه چیزی زمزمه کن. اما حواست به جای دستت باشه. اگه خیلی دستت بره بالا یعنی «هی، ما چقدر فقط با هم دوستیم!» اگه دستت خیلی بره پایین یعنی «جووون! عجب کونی داره!»

هیچ (Hitch) – محصول 2005
کارگردان: اندی تنانت
دیالوگ گو: ویل اسمیت (هیچ)

.

Tagged with: , ,

دیالوگ پانصد و چهل و نهم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2012/03/26

هیچ: زندگی تعداد نفسهایی که می کشی نیست. زندگی لحظه هاییه که نفست تو سینه حبس میشه.

هیچ (Hitch) – محصول 2005
کارگردان: اندی تنانت
دیالوگ گو: ویل اسمیت (هیچ)

.

Tagged with: , ,

دیالوگ پانصد و بیست و دوم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2012/01/21

لیلا: دلم می خواد بتونم تا ابد سوار دوچرخه م باشم. دلم می خواد خورشید هیچوقت غروب نکنه و تابستون همینطور ادامه داشته باشه، تا وقتی که همهء مردم بریزن توی خیابونا و همین احساسی که من دارم رو داشته باشن.

با من بخواب (Lie with Me) – محصول 2005
کارگردان: کلمنت ویرگو
دیالوگ گو: لارن لی اسمیت (لیلا)

.

دیالوگ چهارصد و هشتاد و سوم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2011/10/12

لئو بلوم: خب خانم، شما چه ساعتی می تونین سر کار حاضر بشین؟
اوولا: من اصولاً ساعت 5 از خواب بلند میشم، 5 تا 7 ورزش می کنم،7 تا 8 میرم حموم، 8 تا 9 یه صبحونهء حسابی می خورم، 9 تا 11 تمرین آواز و رقص می کنم، 11 به بعد هم دلم سـ.ـکـ.ـس می خواد! چه ساعتی بهتره بیام سر کار؟
لئو بلوم: شما همون ساعت 11 بیای خوبه!

تهیه کنندگان (The Producers) – محصول 2005
کارگردان: سوزان استرومن
دیالوگ گویان: اما تورمن (اوولا) / متئو برادریک (لئو بلوم)

.

دیالوگ سیصد و نود و سوم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2011/07/08

لیلا کالپپر: هیچ میدونستی وقتی رفتم دراز کشیدم تو وان حموم، دو تا تیغ با خودم برده بودم؟ میدونی چرا؟ برای اینکه وقتی خونریزی شروع شد و ضعیف شدم و دستام شل شد، اگه یه وقت تیغ از دستم افتاد، کارم نصفه نمونه. میتونی تصور کنی؟ میتونی تصور کنی یه نفر چقدر میتونه از زندگی متنفر باشه که برای خودکشی یه تیغ زاپاس برداره؟

بمان (Stay) – محصول 2005
کارگردان: مارک فورستر
دیالوگ گو: نئومی واتس (لیلا کالپپر)

.

Tagged with: , ,

دیالوگ سیصد و نود و دوم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2011/07/07

هنری لتام: میدونی تریستان روو در مورد «هنر ِ سیاه» چی گفته؟ میگه که هنر سیاه به شکل غم انگیزی زیباتر از هنر سفیده، برای اینکه مدرکی برای نشون دادن بدبختی و بیچارگی ما آدما س.

بمان (Stay) – محصول 2005
کارگردان: مارک فورستر
دیالوگ گو: رایان گاسلینگ (هنری لتام)

..

Tagged with: , ,

دیالوگ سیصد و نودم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2011/07/05

دی جی: میدونی مسئله چیه؟ آدمهای مثل من و تو، ما فقط با حسرت و تعجب میگیم «چی میشد اگه یه طور دیگه میشد». میگیری چی میخوام بگم؟ وقتی تو به من میگی «ببین، فکر کنم نباید این کار رو بکنیم» اگه بخوام بهت جواب بدم باید بگم که «عزیز دلم، منم میدونم که بهتره این کار رو نکنیم» اما اگه هیچ کاری نکنیم و هر روز بشینیم توی آفتاب و مثل سگ کونمون رو لیس بزنیم، هیچوقت هیچ اتفاقی توی زندگیمون نمیوفته!

فشار و جریان (Hustle & Flow) – محصول 2005
کارگردان: کرگ بریور
دیالوگ گو: ترنس هوارد (دی جی)

.

دیالوگ سیصد و هشتاد و دوم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2011/06/26

لوسیل: زندان برات جهنم بود مارو، کاری نکن که برای تمام عمر برگردی اون تو.
مارو: جهنم؟ تو نمی دونی جهنم چیه. هیچ کدوم از شماها اینو نمی دونه. جهنم کتک خوردن یا قطع شدن دست و پا یا معلق زدن جلوی یه مشت آشغال که اسمشون رو گذاشتن هیئت منصفه، نیست. جهنم اینه که هر روزِ لعنتی بیدار شی و ندونی اصلاً چرا اینجایی یا حتی چرا نفس می کشی.

شهر گناه (Sin City) –  محصول 2005
کارگردان: فرانک میلر / رابرت رودریگز
دیالوگ گویان: میکی رورک (مارو) / کارلا گوجینو (لوسیل)

(انتخاب از: m scarecrow)

.

دیالوگ سیصد و پنجاه و پنجم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2011/05/30

جی: تمام کاری که باید بکنی اینه که از غریزه ات استفاده کنی. فکر می کنی شیر چطوری ترتیب غزال رو میده؟ این اصلا تو وجودشه. یه کد توی DNA شیر نوشته شده که میگه» هی! ترتیب اون غزال رو بده» حالا میخوای باور کنی یا نه، تو وجود هر مردی هم یه کد نوشته شده «ترتیب زنهای مست رو بده!»

باکرهء چهل ساله (The 40 Year Old V) – محصول 2005
کارگردان: جود آپاتو
دیالوگ گو: رومانی مالکو (جی)

.

دیالوگ سیصد و هفتم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2011/03/21

نیکی: چرا اسم تو شنل قرمزیه؟
شنل قرمزی: چون شنل قرمز می پوشم!
نیکی: پس وقتی شنل نمی پوشی چی صدات میکنن؟!؟

فریب خورده (Hoodwinked!) – محصول 2005
کارگردان: تاد و کوری ادواردز
دیالوگ گویان: آن هاداوی (شنل قرمزی) / دیوید اودن استیرز (نیکی)

.

دیالوگ سیصد و یکم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2011/03/12

سوزان: اولین قرارمون رو یادته؟ وای، من چقدر دستپاچه بودم.
رید: میدونی، من همون شب ده دلار به مسئول اونجا رشوه دادم که تا دیروقت بتونیم اونجا بمونیم.
سوزان: جدی؟!؟!؟
رید: اینقدر عجیبه؟!؟
سوزان: نه! آخه بیست دلار هم من بهش داده بودم!!

چهار خارق العاده (Fantastic Four) – محصول 2005
کارگردان: تیم استوری
دیالوگ گویان: ایان گرافاد (رید) / جسیکا آلبا (سوزان)

.

دیالوگ دویست و نود و نهم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2011/03/10

رید: تو باید بتونی خودت رو کنترل کنی. قبل از اینکه کاری انجام بدی خوب فکر کن.
جانی: دقیقا مشکل تو همینه! تو همیشه فقط فکر میکنی و هیچوقت هیچ کاری انجام نمیدی!

چهار خارق العاده (Fantastic Four) – محصول 2005
کارگردان: تیم استوری
دیالوگ گویان: ایان گرافاد (رید) / کریس ایوانس (جانی)

.

دیالوگ دویست و سی و دوم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2010/11/16

جکسون ریپنر: یه موقع هایی هست که اتفاقهای بد برای آدمهای خوب میوفته.

پرواز شبانه (Red Eye) – محصول 2005
کارگردان: وس کرون
دیالوگ گو: سیلین مورفی

دیالوگ دویست و یکم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2010/10/14

انجلا: من به شیطان اعتقاد ندارم.
جان کنستانتین: اما شیطان به تو اعتقاد داره!

کنستانتین (Constantine) – محصول 2005
کارگردان: فرانسیس لارنس
دیالوگ گویان: کیانو ریوز (کنستانتین) / ریچیل ویز (انجلا)

.

دیالوگ صد و سوم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2010/08/17

سر پیشخدمت: قربان، این استخر دکور هست، و دوستان شما هم لباس شنا تنشون نیست (اشاره به دخترانی که توی آب نمای هتل در حال آب بازی هستند)
بروس وین: خب دیگه، اونا اروپایی هستن. اینطوری هستن دیگه، راحتن!
سر پیشخدمت: من ازتون خواهش می کنم هتل رو ترک کنین.
(بروس مشغول نوشتن چک می شود)
سر پیشخدمت: من درخواست پول نکردم قربان.
بروس وین (چک را به پیش خدمت می دهد): خب، اینو بگیر، من الان این هتل رو خریدم، و حالا، می خوام یه سری قوانین جدید برای استخر بذارم.

آغاز بت من (Batman Begins) – محصول 2005
کارگردان: کریستوفر نولان
دیالوگ گویان: کریستین بیل (بروس وین) / دیوید بدلا (سر پیشخدمت)

.

دیالوگ صد و یکم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2010/08/16

هنری دوکارد: برای شروع حاضری؟
بروس وین: من به سختی می تونم از جام بلند شم…
هنری دوکارد (به بروس لگد می زند): مرگ منتظر نمیشه تا تو حاضر بشی. مرگ نه ملاحظهء تو رو می کنه و نه انصاف داره. مرگ اشتباه نمیکنه. اینجا، تو قرار هست با مرگ روبرو بشی.

آغاز بت من (Batman Begins) – محصول 2005
کارگردان: کریستوفر نولان
دیالوگ گویان: لیام نیسان (هنری دوکارد) / کریستین بیل (بروس وین)

.

دیالوگ صدم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2010/08/15

کشیش: …از خودت سئوال کردی که اصلا جسد یه جـ.ـنـ.ـده ارزش مردن داره که تو این کارا رو می کنی؟
مارو: ارزش مردن داره (به کشیش شلیک می کند) … ارزش کشتن داره (دوباره شلیک می کند) … ارزش به جهنم رفتن داره (دوباره شلیک می کند) … آمــــیـــــن.

شهر گناه (Sin City) – محصول 2005
کارگردان: فرانک میلر / رابرت رودریگز
دیالوگ گویان: میکی رورک (مارو) / فرانک میلر (کشیش)

.

دیالوگ نود و نهم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2010/08/14

امیلی: بابا، این زنو (الیزابت) دوست داری؟؟
دیوید: بس کن امیلی.
امیلی (خطاب به الیزابت): بابا در مورد مامان چیزی بهت گفته؟
دیوید: مطمئنا» الیزابت دلش نمی خواد در این مورد چیزی بشنوه.
امیلی (خطاب به الیزابت): مامانم خودش رو کشت. رگ دستش رو برید، بعد هم توی وان حموم غرق شد. امیدوارم سرنوشت تو مثل اون نشه!

قایم موشک (Hide and Seek) – محصول 2005
کارگردان: جان پولسون
دیالوگ گویان: رابرت دنیرو (دیوید) / داکوتا فنینگ (امیلی)

.

دیالوگ نود و هفتم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2010/08/13

کلر کالبرن: حرفم رو باور کن. آدمها خیلی کمتر از اون چیزی که خودشون فکر می کنن اسرارآمیز هستن.

الیزابت تاون (Elizabethtown) – محصول 2005
کارگردان: کامرون کرو
دیالوگ گو: کریستن دانست (کلر کالبرن)

.

دیالوگ نود و چهارم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2010/08/12

درو بیلر: یه تفاوتی بین «شکست» و «ناکامی» وجود داره. شکست صرفا» نبود ِ موفقیت هست. هر احمقی می تونه شکست بخوره! اما ناکامی، یه فاجعهء حماسی به حساب میاد! ناکامی یه افسانه هست که برای مردم تعریف میشه تا احساس کنن هنوز زنده هستن، چون میدونن که هیچوقت این اتفاق براشون نمیوفته.

الیزابت تاون (Elizabethtown) – محصول 2005
کارگردان: کامرون کرو
دیالوگ گو: ادوارد بلوم (درو بیلر)

.

دیالوگ بیست و هفتم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2010/07/09

دایه مک فی: یه چیزی هست که شما باید در مورد کار کردن من بدونین. وقتی شما به من نیاز دارین اما من رو نمیخواین، من همینجا میمونم. اما وقتی که شما من رو میخواین اما دیگه بهم نیاز ندارین، اونوقت من از اینجا میرم.
سیمون براون: ما هیچ وقت تورو نمیخوایم!
دایه مک فی: پس من هم هیچ وقت نمیرم!!.

دایه مک فی (Nanny McPhee) – محصول 2005
کارگردان: کرک جونز
دیالوگ گویان: اما تامپسون (دایه مک فی) / توماس سنگستر (سیمون براون)

.