دیالوگ

دیالوگ پانصد و پنجاه و یکم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2012/03/30

هیچ: به دختری که دوستش داری نزدیک شو و دستت رو حلقه کن دور کمرش و آروم در گوشش یه چیزی زمزمه کن. اما حواست به جای دستت باشه. اگه خیلی دستت بره بالا یعنی «هی، ما چقدر فقط با هم دوستیم!» اگه دستت خیلی بره پایین یعنی «جووون! عجب کونی داره!»

هیچ (Hitch) – محصول 2005
کارگردان: اندی تنانت
دیالوگ گو: ویل اسمیت (هیچ)

.

Tagged with: , ,

دیالوگ پانصد و پنجاهم

Posted in 2000 by Bardia Barj on 2012/03/28

سوزانا: مادربزرگم میگفت اگه میخوای خدا رو بخندونی از برنامه هات برای آینده بهش بگو!

عشق سگی (Amores Perros) – محصول 2000
کارگردان: الخاندرو گنزالس ایناریتو
دیالوگ گو: ونسا باش (سوزانا)

.

دیالوگ پانصد و چهل و نهم

Posted in 2005 by Bardia Barj on 2012/03/26

هیچ: زندگی تعداد نفسهایی که می کشی نیست. زندگی لحظه هاییه که نفست تو سینه حبس میشه.

هیچ (Hitch) – محصول 2005
کارگردان: اندی تنانت
دیالوگ گو: ویل اسمیت (هیچ)

.

Tagged with: , ,

دیالوگ پانصد و چهل و هشتم

Posted in 2009 by Bardia Barj on 2012/03/18

کلیف: به چی داری نگاه میکنی؟
نیکو: مهم نیست. احتمالا بز بوده. این محدوده بز زیاد پیدا میشه.
کلیف: من که بز نمی بینم!
نیکو: منم انتظار ندارم که ببینی کلیف. هشیاری موقعیت سنجیت ایراد داره. که خب مسئله ای نیست. تو یه نویسنده ای، من یه جنگجو ام. ما خودمون دو تا مسیر جدا برای زندگیمون انتخاب کردیم.
کلیف: فکر نکنی بی ادبم، اما میشه هشیاری موقعیت سنجی رو برام معنی کنی ؟!؟
نیکو: وقتی سوار هواپیما میشی، اولین کاری که میکنی چیه؟
کلیف: وسایلم رو میذارم تو صندوق بالای سرم، مثل همه.
نیکو: وقتی من سوار هواپیما میشم، وقتی که دارم میرم به سمت صندلیم، تمام درها رو چک می کنم و تخمین میزنم از جایی که نشستم تا درها چقدر فاصله اس و باید سرعتم چقدر باشه که بتونم توی چند ثانیه از روی صندلیم به درها برسم. اگه هواپیما مشکلی براش پیش اومد و برقش قطع شد، من میتونم با چشم بسته راهم رو به سمت درها پیدا کنم. اگه راهروها شلوغ باشه میتونم از کنار صندلی 36D برم بالا و از کنار اون مردی که موهای مثل هویج داره رد شم و خودم رو برسونم به در. من میدونم که دستگیره رو باید به سمت پایین چرخوند، نه بالا. در رو باید به سمت تو کشید، و نباید به بیرون هول داد و من همه اینا رو توی کمتر از 30 ثانیه میفهمم. اگه صبر کنی که یه اتفاقی بیوفته بعد فکر کنی که میخوای چیکار کنی، از الان رو خودت به عنوان یه جسد حساب کن!

یک فرار بی نقص (A Perfect Getaway) – محصول 2009
کارگردان: دیوید توهی
دیالوگ گویان: استیو زان (کلیف) / تیموتی الیفانت (نیکو)

.

دیالوگ پانصد و چهل و هفتم

Posted in 1992 by Bardia Barj on 2012/03/16

سرهنگ: دلم میخواد روی یه تخت بزرگ دراز بکشم و مغزمو متلاشی کنم.
چارلی:  درست شنیدم سرهنگ ؟ گفتین میخواین خودتونو بکشین؟
سرهنگ : نه. گفتم میخوام مغزمو متلاشی کنم!

بوی خوش زن (Scent of a Woman) – محصول 1992
کارگردان: مارتین برست
دیالوگ گویان: آل پاچینو (سرهنگ) / کریس اودانل (چارلی)

(انتخاب از: Pedram Rez)

.

دیالوگ پانصد و چهل و ششم

Posted in 2010 by Bardia Barj on 2012/03/12

مسر: وقتی کمک یه نفر رو قبول کنی، معنیش این نیست که کم آوردی. این یعنی توی اون شرایط تنها نیستی.

زندگی اونطور که ما بلدیم (Life as We Know it) – محصول 2010
کارگردان: گرگ برلنتی
دیالوگ گو: جاش دوهامل (مسر)

.

دیالوگ پانصد و چهل و پنجم

Posted in 2007 by Bardia Barj on 2012/03/10

ازرا کرامر: اولین قانون من برای زندگی اینه: برای بهترین آرزو کن، برای بدترین آماده باش.

هدف نهایی بورن (The Bourne Ultimatum) – محصول 2007
کارگردان: پاول گرین گرس
دیالوگ گو: اسکات گلن (ازرا کرامر)

.

دیالوگ پانصد و چهل و چهارم

Posted in 2011 by Bardia Barj on 2012/03/08

کاترین: تو نمیتونی پدر و مادرتو تغییر بدی. تنها چیزی که میتونی عوض کنی اینه که چطوری باهاشون کنار بیای.

50/50 – محصول 2011
کارگردان: جاناتان لوین
دیالوگ گو: آنا کندریک (کاترین)

.

دیالوگ پانصد و چهل و سوم

Posted in 2011 by Bardia Barj on 2012/03/06

جیکوب: حالا دیگه وقتشه. بنظرم تو دیگه آماده ای.
کل: آمادهء چی؟
جیکوب: که بری توی یه بار، با یه خانم خوشگل صحبت کنی، ببریش خونه و هنرات رو بهش نشون بدی!
کل: نه نه. من آماده نیستم… ببین، اینکه من این مدت دیدم که تو چطور دختر بلند میکنی، معنیش این نیست که منم میتونم دختر بلند کنم.
جیکوب: … وقتی من توی بار یه دختر میبینم، اولین کاری که میکنم چیه؟ براش یه نوشیدنی میگیرم.
کل: دقیقاً ! همیشه! هیچوقت نشده که این کار رو نکنی. حتی وقتی دختره تعارفت رو رد میکنه.
جیکوب: در مورد خودم حرف میزنم؟
کل: هیچوقت! هیچوقت در مورد خودت حرف نمیزنی. فقط در مورد اون صحبت میکنی.
جیکوب: چرا؟
کل: چون نمیخوای حوصله ش سر بره. تمام توجه رو میدی به اون. اونوقت اون کسیه که باید سعی کنه جذاب بنظر بیاد. بعد هر چی میگه تو ازش میخوای که بهترش رو بگه. این درست مثل یه بازی موذیانه س.
جیکوب: خب بعد چی میشه؟ آخرش چه اتفاقی میوفته؟ ازش میخوام که باهام بیاد خونه؟
کل: نه. تو اینو بهش نمیگی. اون دیگه هیچ راهی براشون باقی نمیمونه. چون اینقدر مجذوبت شده که فقط میخواد تو اون لحظه باهات بخوابه.
جیکوب: خیلی خب. گفتم که حاضری! حلقه ازدواجت رو در بیار، بزن بریم!

دیوانه، احمق، عشق (Crazy, Stupid, Love) – محصول 2011
کارگردانان: گلن فیکارا / جان رکوا
دیالوگ گویان: استیو کارل (کل) / رایان گاسلینگ (جیکوب)

.

دیالوگ پانصد و چهل و دوم

Posted in 2011 by Bardia Barj on 2012/03/04

رئیس: سلام کل.
کل: سلام قربان.
رئیس: الان گزارش مالی آخر سال رو دیدم … خواستم بگم پسر تو ترکوندی! کارت عالی بود.
کل: آهان، باشه.
رئیس: نه جدی دارم میگم بهت. خیلی عالی بود.
کل: ببینم، کسی بهتون گفته که همسرم میخواد ازم طلاق بگیره؟
رئیس: همسرت میخواد ازت طلاق بگیره ؟!!؟!؟!؟!؟
کل: بله.
رئیس: اوووووف … خدای من … یکی از بچه ها شنیده بود داری توی دستشویی گریه میکنی. ما فکر کردیم سرطان گرفتی!! خدایا شکرت!
کل: نه. فقط همسرمو دارم از دست میدم.
رئیس: ایول! خیلی عالیه!
کل: بله! انگار من خیلی خوش شانسم!
رئیس: فراموش نکن که ممکن بود سرطان باشه!

دیوانه، احمق، عشق (Crazy, Stupid, Love) – محصول 2011
کارگردانان: گلن فیکارا / جان رکوا
دیالوگ گو: استیو کارل (کل)

.

دیالوگ پانصد و چهل و یکم

Posted in 1989 by Bardia Barj on 2012/03/02

آن: من خیلی دلم میخواد بدونم که چی شد که تو اینطوری شدی.
گراهام: منم در جواب بهت می گم که هیچ چیزی نیست که من دست بذارم روش و بگم «ایناهاش! دلیلش اینه!» واسه اینکه اصولا اینطوری نمیشه به مشکلات زندگی مردم نگاه کرد. اینقدر که فکر میکنی ماجرا تر و تمیز و مرتب و منظم نیست. اینطوری نیست که انگار یه ردیف جعبه های کوچیک رو بچینی پشت سر هم و بعد هم شروع کنی به شمردن. تو زندگی اتفاقها اینطوری رخ نمیده.

سـ.ـکس، دروغ و نوار ویدئو (S*x, Lies and Videotape) – محصول 1989
کارگردان: استیون سادربرگ
دیالوگ گویان: اسپیدر (گراهام) / اندی مک داول (آن)

.