دیالوگ

دیالوگ چهارصد و شانزدهم

Posted in 1994 by Bardia Barj on 2011/07/31

مارسلوس والاس: شب مسابقه، احتمالا احساس سوزش عجیبی درون خودت داری. اما این غروره که داره سر به سرت میذاره. بشاش به غرور! غرور فقط درد میاره، هیچ وقت کمک نمی کنه.

داستان عامه پسند (Pulp Fiction) – محصول 1994
کارگردان: کوئنتین تارانتینو
دیالوگ گو: وینگ رامس (مارسلوس والاس)

(انتخاب از: siavash k)

.

دیالوگ صد و پنجاه و دوم

Posted in 1994 by Bardia Barj on 2010/09/08

کاترین آلوارز (خطاب به تام سندرز): اذیت و آزار جنسی به قدرت ربط داره، نه به سـ.ـکـ.ـس. اون زن قدرت داره، نه تو!

افشاء (Disclosure) – محصول 1994
کارگردان: بری لوینسون
دیالوگ گو: روما مافیا (کاترین آلوارز)

.

دیالوگ صد و پنجاهم

Posted in 1994 by Bardia Barj on 2010/09/07

سوزان هندلر: تو با اون خانم خوابیدی؟
تام سندرز: نه! نه! نه!
سوزان هندلر: پس میشه به من بگی چطوری دست اون خانم رفته توی شورت تو؟!!؟؟

افشاء (Disclosure) – محصول 1994
کارگردان: بری لوینسون
دیالوگ گویان: کرولاین گودال (سوزان هندلر) / مایکل داگلاس (تام سندرز)

.

دیالوگ شصت و هشتم

Posted in 1994 by Bardia Barj on 2010/07/31

اندی: این زیبایی ِ موسیقیه. اونا نمی تونن این رو از تو بگیرن. تا حالا نشده همچین حسی در مورد موسیقی داشته باشی؟
رد: وقتی جوون بودم یه کمی سازدهنی می زدم. هرچند دیگه علاقه خاصی بهش ندارم. توی اینجا (زندان) خیلی معنی نمیده.
اندی: اینجا اتفاقا جاییه که بیشترین معنی رو میده! تو بهش نیاز داری، برای همین فراموشش نمیکنی.
رد: چی رو فراموش نمیکنم؟
اندی: اینکه جاهایی توی این دنیا هست که از سنگ ساخته نشده. که یه چیزی توی درون وجود داره که اونها نمی تونن بهش برسن، نمی تونن بهش دست بزنن و اون فقط مال توه.
رد: در مورد چی صحبت می کنی؟
اندی: امید.

رستگاری در شاوشنک (The Shawshank Redemption) – محصول 1994
کارگردان: فرنک دارابونت
دیالوگ گویان: تیم رابینز (اندی) / مورگان فریمن (رد)

.

دیالوگ چهل و نهم

Posted in 1994 by Bardia Barj on 2010/07/20

جولز: کتاب مقدس می خونی؟
برت: بله!
جولز: یه آیه تو کتاب مقدس هست که من حفظم و با موقعیت الان هم جور در میاد. حزقیال نبی، آیه 25:17 . «راه نیکوکاران از همه جهات بر اساس بیدادگری خودخواهان و استبداد اهریمن است. ستایش کسی را که به نام رستگاری و خیرخواهی رمهء ناتوانان را در دره تاریکی چوپانی می کند. چرا که او پرستار برادرش و یابنده کودکان گمشده است. و من، با نهایت خشم، سخت مجازات خواهم کرد آنهایی را که بخواهند برادران مرا زهر دهند و نابودشان کنند. و آنگاه که خشمم را بر تو فرو آورم، خواهی دانست که من خداوند هستم». (با خشم برت را به رگبار گلوله می بندد)

داستان عامه پسند (Pulp Fiction) – محصول 1994
کارگردان: کوئنتین تارانتینو
دیالوگ گو: ساموئل ال جکسون (جولز)

.

دیالوگ چهل و هفتم

Posted in 1994 by Bardia Barj on 2010/07/19

جولز: اه اه ! چیکار کردی با این حوله؟
وینسنت: دستم رو خشک کردم!
جولز: خب اول باید دستت رو می شستی!
وینسنت: خودت دیدی که دستام رو شستم.
جولز: من دیدم که فقط دستت رو خیس کردی!
وینسنت: نه خیر! شستم! اما خب این کثافت (خون) به این راحتی پاک نمیشه. اگه فقط صابون لاوا یا یه چیزی شبیهش داشتم حتما بهتر پاک می شد.
جولز: منم همین صابون لعنتی رو استفاده کردم که تو زدی به دستت، وقتی هم کارم تموم شد این حوله بدبخت شبیه نواربهداشتی ِ مصرف شده نبود!

داستان عامه پسند (Pulp Fiction) – محصول 1994
کارگردان: کوئنتین تارانتینو
دیالوگ گویان: ساموئل ال جکسون (جولز) / جان تراولتا (وینسنت)

.

دیالوگ چهل و چهارم

Posted in 1994 by Bardia Barj on 2010/07/17

جولز: مارسلوس والاس چه شکلیه؟
برت: چی؟
جولز: اهل کدوم کشوری؟
برت: چی؟
جولز: چه کشور عجیبی! تا حالا نشنیده بودم! کشور ِ «چی» ! زبون اونجا انگلیسیه؟
برت: چی؟
جولز: حرومزاده! انگلیسی بلدی یا نه؟
برت: بله!
جولز: پس می فهمی من دارم چی میگم.
برت: بله!
جولز: قیافه مارسلوس والاس رو برام توصیف کن.
برت: چی؟
جولز (تفنگش را به سمت برت نشانه می گیرد): جرات داری یه بار دیگه بگو «چی» ! فقط یه بار دیگه حرومزاده ! به جان خودم، فقط جرات داری یه بار دیگه بگو «چی»
برت: اون .. اون … سیاه … پوسته
جولز: ادامه بده.
برت: کچل هم هست.
جولز: بنظرت قیافش شبیه جنــ.ـده هاس ؟
برت: چی؟!
جولز (به شانهء برت شلیک می کند و فریاد می زند): اون شبیه جنــ.ـده هاس؟؟؟
برت: نه!
جولز: پس چرا خواستی ترتیبش رو بدی؟
برت: من نخواستم!
جولز: چرا! خواستی برت! تو سعی کردی ترتیبش رو بدی، و مارسلوس والاس ترجیح میده با زنش بخوابه، نه با تو!

داستان عامه پسند (Pulp Fiction) – محصول 1994
کارگردان: کوئنتین تارانتینو
دیالوگ گویان: ساموئل ال جکسون (جولز) / فرنک والی (برت)

.