دیالوگ پانصد و هفتاد و هفتم
شهردار: گوش کن چی میگم. من دیگه دلم نمیخواد هیچ دردسری بخاطر کارای تو، مثل پارسال توی پارک، با تو داشته باشم. این سیاست منه. متوجه هستی؟
فرانک: بله. منم وقتی پنج تا آدم عجیب و غریب که لباسای عجیب و غریب پوشیدن و بلند بلند حرف میزنن و وسط یه پارک عمومی جلوی چشم 100 تا آدم به یه بدبختی چاقو میزنن، هر پنج تا حروم زاده رو با تیر میزنم. اینم سیاست منه!
شهردار: آخه بیشعور، اون تئاتر خیابونی ژولیوس سزار برای بزرگداشت شکسپیر بود! تو پنج تا بازیگر رو کشتی احمق!
اسلحه برهنه : از پرونده های جوخه پلیس (The Naked Gun: From the Files of Police Squad) – محصول 1988
کارگردان: دیوید زوکر
دیالوگ گویان: لزلی نیلسون (فرانک) / نانسی مرچند (شهردار)
.
دیالوگ چهارصد و هفتاد و هفتم
آلفردو: با تمام احترام به خدایی که دنیا رو توی دو سه روز آفرید, من اگه یه کمی بیشتر وقت میذاشتم، در کمال فروتنی بهتر میساختمش!
سینما پارادیزو (Cinema Paradiso) – محصول 1988
کارگردان: جوزپه تورناتوره
دیالوگ گو: فیلیپ نویرت (آلفردو)
(انتخاب از: james paolinag)
.
دیالوگ چهارصد و سی و نهم
ماگدا: چرا همهش داری من رو دید میزنی؟
تامیک: چون دوستت دارم. دوستت دارم، این عین حقیقته.
ماگدا: خب چی میخوای؟
تامیک: نمیدونم.
ماگدا: میخوای من رو ببوسی؟
تامیک: نه.
ماگدا: شاید دلت میخواد با من عشقبازی کنی؟
تامیک: نه.
ماگدا: پس چی میخوای؟
تامیک: هیچی، … اگه میشه دعوتت کنم بریم یه کافهای، … واسه بستنی…
یک فیلم کوتاه درباره عشق (A Short Film about Love) – محصول 1988
کارگردان: کریستف کیشلوفسکی
دیالوگ گویان: گرازینا ساپلوفسکا (ماگدا) / اولاف لوباسنکو (تامیک)
(انتخاب از: Libero)
leave a comment