دیالوگ

دیالوگ پانصد و هشتاد و هفتم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2012/08/06

کلاریسا: اون یه جوری بهم نگاه کرد.
جولیا: چه جوری؟
کلاریسا: یه جوری که بگه زندگی تو ناچیزه، تو ناچیزی، همش فقط زندگی روزانه و کارای هر روزه و مهمونی و… می‌خواست اینارو بهم بگه.
جولیا: مامان این فقط وقتی اهمیت داره که تو فکر کنی حقیقته. خب تو مگه باور داری که این‌طوره؟

ساعتها (The Hours) – محصول 2002
کارگردان: استفن دالدری
دیالوگ گویان: مریل استریپ (کلاریسا) / کلر دینز (جولیا)

(انتخاب از: متین)

.

دیالوگ پانصد و هشتاد و پنجم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2012/08/02

گوئندورن: اگه بخوام بی‌پرده صحبت کنم…
سیسیلی: همین کارو بکنین. بنظرم هر وقت کسی بخواد چیز غیرمودبانه‌ای بگه میگه بذار رک باشم.

اهمیت ارنست بودن (The Importance of Being Earnest) – محصول 2002
کارگردان: اولیور پارکر
دیالوگ گویان: فرانسس اوکانر (گوئندورن) / ریس ویترسپون (سیسیلی)

(انتخاب از: متین)

.

دیالوگ پانصد و پنجاه و ششم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2012/04/09

(مونتی بروگان در توالت مردانه روبروی آینه ای ایستاده که روی آن نوشته شده لعنت به تو – F**k You – و با تصویر خودش حرف می زند)

مونتی: آره! لعنت به تو. لعنت به من؟ لعنت به تو، لعنت به تو و تمام این شهر و هر چی که توی اونه. لعنت به همهء گداها، به آویزون شدنشون برای پول و به خندیدنشون پشت سر آدم. لعنت به شیشه پاک کن ها که شیشهء تمیز ماشینمو کثیف میکنن، گمشین برین دنبال یه شغل درست بگردین! لعنت به پاکستانی ها که توی تاکسی های داغون بمب میذارن، بو گندشون حالمو بهم میزنه، تروریستهای لعنتی!… لعنت به مغازه دارهای کُره ای با اون میوه های گرونشون و لاله و رزهای توی پلاستیکشون. ده ساله توی این کشورن هنوز نمیتونن انگلیسی حرف بزنن! لعنت به روسها، خلافکاراشون میشینن توی کافه، قند میذارن لای دندوناشون و چایی میخورن، نقشه میکشن و معامله میکنن. برگردین به همون خراب شده ای که ازش اومدین! لعنت به جهودهای کلاه سیاه، که همینطور با اون خورجین کثیف و شورهء سرشون توی خیابون میچرخن و به سیاه پوستها الماس میفروشن. لعنت به دلالهای وال استریت، خودشون فکر میکنن ارباب دنیا هستن، همش دارن نقشه میکشن که چطوری پول مردم زحمتکش رو بالا بکشن. فکر میکنی بوش از این چیزا خبر نداره؟ بیخیال بابا! لعنت به پورتوریکویی ها، بیست نفری سوار ماشین میشن، خیریه راه میندازن، آشغال ترین جشنی که توی این شهر برگزار میشه. نذار در مورد دومینیکن ها صحبت کنم که باعث میشه پورتوریکویی ها خوب بنظر بیان! لعنت به ایتالیایی ها با اون موهای چرب و لباسای نایلونی شون… لعنت به بچه سیاها، که نه توپ رو پاس میدن و نه دلشون میخواد تو دفاع بازی کنن، همش هم زور میزنن که پرتاب 3 امتیازی داشته باشن، بعد گند میزنن و یطوری برمیگردن نگاه میکنن که تقصیر سفید پوست هاست. برده داری 137 سال پیش تموم شده! بکشین بیرون! لعنت به پلیسهای خلافکار… با بهتون اعتماد کردین آشغالا. لعنت به کشیشها که دستشون رو میکنن توی شلوار یه مشت بچهء بی گناه. لعنت به کلیسا که از این کشیشها حمایت میکنه و مارو مستقیم میفرسته تو بغل شیطان، اصلا لعنت به مسیح که از مجازات فرار کرد. یه روز روی صلیب بود، یه هفته هم توی جهنم، بعد هم اینقدر مردم براش دعا خوندن که رستگار شد. لعنت به اوسامه بن لادن و القاعده و هرچی الاغ کهنه پرسته. به نام تمام چند صد نفری که باعث مرگشون شدی، دعا میکنم که تا ابد با 72تا جنده ت توی آتیش جهنم کباب بشی. لعنت به فرانسیس، بهترین دوستم، که چشم از کون دوست دخترم بر نمیداره. لعنت به ریورا که بهش اعتماد کردم و از پشت بهم خنجر زد. لعنت به بابام، با اون غم پایان ناپذیرش که وامیسته پشت بار و به آتش نشانها ویسکی میفروشه. لعنت به تمام شهر و تمام آدمهای توش… نه، نه، لعنت به تو مونتی بروگان! لعنتی به تو!

ساعت بیست و پنجم (25th Hour) – محصول 2002
کارگردان: اسپایک لی
دیالوگ گو: ادوارد نورتون (مونتی)

.

دیالوگ پانصد و پنجاه و چهارم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2012/04/05

ماری: میخوام بدونم چرا به من B منفی دادین.
جیکوب: تو همون نمره ای رو میگیری که لایقش هستی.
ماری: هیچ کس توی این کلاس بلد نیست بنویسه. شما اینو میدونین، منم میدونم، همه میدونن!
جیکوب: نگران نباش. تو با اونا رقابت نمیکنی.
ماری: جدی؟ اما نه! من با اونا رقابت میکنم. وقتی برای رفتن به دانشگاه اقدام میکنی، حتما شنیدین، اونا به یه چیزی نگاه میکنن به اسم نمره! و اگه نمره هات خوب نباشه…
جیکوب: نمره هات خوب میشه. نگران نباش.
ماری: وینسنت فیسکالا یه داستان در مورد مرگ مادربزرگش نوشته و شما بهش A مثبت دادین. حالا دلتون میخواد بدونین موقع مراسم تدفین مادربزرگش داشت چیکار میکرد؟ توی یه مهمونی میکوبید روی کون دخترا! جریان چیه؟ خیریه باز کردین A مثبت میدین؟ میخواین بدونین چرا همیشه همه در مورد مرگ مادربزرگشون مینویسن؟ نه بخاطر اینکه خیلی غمگینه، بخاطر اینکه تضمین میکنه بهشون نمره A مثبت میدین! اونوقت شما میشینین اونجا و میگین اوه! چقدر نوشته قوی و تاثیر گذاری بود. نه! نبود! این اصلا مهم نیست، واسه هیچکس مهم نیست. این تنها کاریه که مادربزرگا میکنن. اونا میمیرن! همین!

ساعت بیست و پنجم (25th Hour) – محصول 2002
کارگردان: اسپایک لی
دیالوگ گویان: آنا پکوئین (ماری) / فیلیپ سیمور هافمن (جیکوب)

.

دیالوگ پانصد و پنجاه و دوم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2012/04/01

کاستیا: چرا مهمونی رو بدون من شروع کردین؟
مونتی: خفه شو آشغال ِ خیکی ِ روسی!
کاستیا: حرف دهنتو بفهم! من آشغال ِ خیکی ِ اوکراینی ام!

ساعت بیست و پنجم (25th Hour) – محصول 2002
کارگردان: اسپایک لی
دیالوگ گویان: تونی سیراگوسا (کاستیا) / ادوارد نورتون (مونتی)

.

دیالوگ چهارصد و پنجاه و پنجم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2011/09/12

ویکتور ترنسکی: می‌دونی، گول زدن یه جمع صد هزار نفری خیلی آسون‌تر از گول زدن فقط یه نفره!

سیمون (S1mOne) – محصول 2002
کارگردان: اندرو نیکول
دیالوگ گو: آل پاچینو (ویکتور ترنسکی)

(انتخاب از: Libero)

.

Tagged with: , ,

دیالوگ سیصد و هشتاد و سوم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2011/06/27

ناتالی: درس اول ما راهنمای استفاده از مردهاس! اول یدونه خوبش رو انتخاب می کنی. یهو براش غش نمی کنی. ادای یه دختر کوچولوی معصوم و خوب رو در میاری. بذار اون نقش محافظ رو برات بازی کنه.
ساندرین: مردا فقط میخوان با ما بخوابن و بعد بذارن برن.
ناتالی: برای همینه که تو نباید باهاشون بخوابی! بدون اینکه تظاهر کنی بهشون چیز یاد بده. بذار صحبت کنن. نقطه ضعف و تعصبشون رو پیدا کن: پول، ماشین، موفقیت، کار. وقتی پیداش کردی، حالا وقتشه که چاپلوسی کنی. بعدش که مطمئن شدی این همون مرد واجد شرایطه، تسلیمش میشی. البته نه توی اولین قرار. چون اونوقت فکر می کنه که خیلی راحت بدست میای. اما خیلی هم منتظرش نذار. در حد 3 یا 4 تا شام، اونوقت بهش اون چیزی که میخواد رو بده. بهش لذتی بده که تصورش رو هم نمی تونه بکنه. بذار فکر کنه که هیچکس نمیتونه مثل اون تورو به اوج برسونه. نقش یه زن مطیع و خوشحال رو بازی کن. اما نه برای مدت زیاد. دیر یا زود باید بیخیال تظاهر بشی. نباید اینطور بنظر بیاد که اون میتونه همیشه تورو به اوج برسونه. بعد بدون اینکه اخطار داده باشی، بیخیالش میشی و شروع میکنی با یه نفر دیگه، جلوی اون، تیک زدن و تو یه شب استثنایی کار رو به اوج می رسونی. ترجیحا با یه زن دیگه. این تحقیرش میکنه. دیوونه ش میکنه. کاری میکنه که به زانو در بیاد.
ساندرین: این همیشه جواب میده؟
ناتالی: معمولا آره. این راز بشریته. ما به چیزی که بهمون ایستادگی یا بالعکس، راه فرار بده نیاز داریم.
ساندرین: کی اینا رو بهت یاد داده؟
ناتالی: مادرم…

اسباب پنهان (Secret Things) – محصول 2002
کارگردان: ژان کلود بریسو
دیالوگ گویان: کورالی رول (ناتالی) / سابرینا سیوکو (ساندرین)

.

دیالوگ سیصد و شصت و یکم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2011/06/05

جرج وید: قبل از اینکه سر و کلهء تو توی زندگی من پیدا بشه، تمام تصمیمات رو خودم می گرفتم. حالا بدون نظر تو آب هم نمی تونم بخورم. خب، کراواتم رو ببینم! نظرت چیه؟
لوسی: نظر من اینه که تو خودخواه ترین انسانی هستی که روی کره زمین زندگی میکنه!
جرج وید: چه حرف احمقانه ای! یطوری حرف میزنه انگار تمام آدمهای روی کره زمین رو میشناسه!

مهلت دو هفته ای (Two Weeks Notice) – محصول 2002
کارگردان: مارک لارنس
دیالوگ گویان: ساندرا بولاک (لوسی) / هیو گرانت (جرج وید)

.

دیالوگ سیصد و پنجاه و نهم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2011/06/03

(در دادگاه طلاق)
وکیل: اتهامی که شما به همسرتون می زنین چیه؟
لارن وید: اتهام؟ شوهر من با اون زنیکه روی تختخواب من خوابیده!
جرج وید: خب آخه من می دونم تو چقدر به تمیزی و نظم مبل ها اهمیت میدی!!

مهلت دو هفته ای (Two Weeks Notice) – محصول 2002
کارگردان: مارک لارنس
دیالوگ گویان: فرانسی سویفت (لارن وید) / هیو گرانت (جرج وید)

.

دیالوگ سیصد و پنجاه و هفتم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2011/06/01

لوسی: تو منو از وسط عروسی کشوندی اینجا که ازم بپرسی کدوم کت و شلوارت رو بپوشی؟؟؟
جرج وید: خب آره. مشکلش چیه؟
لوسی: بهت گفتم فقط وقتی کار اورژانسی داری باهام تماس بگیر!
جرج وید: خب اینم اورژانسی بود دیگه!
لوسی: من که بهت گفته بودم تماس اورژانسی یعنی چی!
جرج وید: بله! سقوط یک شهاب سنگ عظیم، خونریزی شدید و… اون یکی چی بود؟
لوسی: مرگ! اما تو نمردی جرج!

مهلت دو هفته ای (Two Weeks Notice) – محصول 2002
کارگردان: مارک لارنس
دیالوگ گویان: ساندرا بولاک (لوسی) / هیو گرانت (جرج وید)

.

دیالوگ دویست و چهل و یکم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2010/11/23

کانی سامنر: فکر کنم این کار اشتباس.
پاول: چیزی به اسم «کار اشتباه» وجود نداره. کارها دو دستن: اونایی که انجام میدی، و اونهایی که انجام نمیدی.

بی وفا (Unfaithful) – محصول 2002
کارگردان: آدرین لین
دیالوگ گویان: دایان لین (کانی سامنر) / اولیور مارتینز (پاول)

.

دیالوگ دویست و سی و هشتم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2010/11/21

تریسی: خیانت کردن مثل شرکت تو کلاس سفالگری نیست!
سالی: ولی می تونه باشه!
تریسی: نه! همیشه همینطوری شروع میشه. بعد، یهو یه اتفاقی میوفته. یکی می فهمه، یا یکی عاشق میشه و اونوقت به فاجعه ختم میشه. آره، خیانت همیشه به فاجعه ختم میشه.

بی وفا (Unfaithful) – محصول 2002
کارگردان: آدرین لین
دیالوگ گویان: کیت برتون (تریسی) / مارگارت کالین (سالی)

.

دیالوگ دویست و سی و ششم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2010/11/20

کانی سامنر: ادوارد! چیکارش کردی؟ زخمیش کردی؟ خدای من! ادوارد! حرف بزن! بگو چه غلطی کردی؟
ادوارد سامنر: نه! تو بگو چه غلطی کردی! تو بارها و بارها و بارها با اون مرتیکه خوابیدی و بارها و بارها و بارها به من دروغ گفتی!
کانی سامنر: ادوارد، خواهش می کنم!
ادوارد سامنر: نه! با من حرف نزن! من همه کار برای این خانواده کردم، و تو به جاش چیکار کردی؟ هان؟ همه رو ریختی دور انگار که هیچ ارزشی ندارن. برای چی؟ برای اون مرتیکه لعنتی! فکر می کردی نمی دونم؟ فکر می کردی نمی فهمم؟ من از همون اولش می دونستم! چون می شناسمت کانی. من تو رو می شناسم و ازت متنفرم! من نمی خواستم اونو بکشم! می خواستم تورو بکشم!

بی وفا (Unfaithful) – محصول 2002
کارگردان: آدرین لین
دیالوگ گویان: ریچارد گر (ادوارد سامنر) / دایان لین (کانی سامنر)

.

دیالوگ دویست و سی و یکم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2010/11/12

فریدا کالو: من عاشق مردی هستم که ممه هاش از مال من گنده تر باشه!
دیه گو ریورا: پس منم عاشق زنی هستم که خایه داشته باشه!!!

فریدا (Frida) – محصول 2002
کارگردان: جولی تیمور
دیالوگ گویان: سلما هایک (فریدا کالو) / آلفرد مولینا (دیه گو ریورا)

.

دیالوگ دویست و سی ام

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2010/11/11

فریدا کالو: اونا میگن که هیچوقت به یه سگ چلاق و اشکهای یه زن اعتماد نکن!

فریدا (Frida) – محصول 2002
کارگردان: جولی تیمور
دیالوگ گو: سلما هایک (فریدا کالو)

.

Tagged with: , ,

دیالوگ دویست و بیست و نهم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2010/11/10

دیه گو ریورا: اصولا من از نظر جسمانی و فیزیولوژیکی نمی تونم آدم وفاداری باشم !!!

فریدا (Frida) – محصول 2002
کارگردان: جولی تیمور
دیالوگ: آلفرد مولینا (دیه گو ریورا)

.

دیالوگ دویست و بیست و هشتم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2010/11/09

فریدا کالو: فکر می کنی بهترین چیزی که توی یه زندگی زناشویی وجود داره چیه؟
گولرمو کالو: حافظهء ضعیف!
فریدا کالو: تو چرا ازدواج کردی؟
گولرمو کالو: یادم نمیاد!!

فریدا (Frida) – محصول 2002
کارگردان: جولی تیمور
دیالوگ گویان: سلما هایک (فریدا کالو) / راجر ریس (گولرمو کالو)

.

دیالوگ شصت و چهارم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2010/07/29

مری: بذار یه چیزی ازت بپرسم (دست جان را می گیرد) تو چرا زنده ای؟
جان پرستون: من زنده ام، من زندگی می کنم… برای اینکه از استمرار این جامعه بزرگ محافظت کنم. من زنده ام که به لیبریا خدمت کنم.
مری: این که میگی بخشنامه است. تو وجود داری برای اینکه به موجودیتت ادامه بدی.
جان پرستون: موجودیت تو برای چی هست؟
مری: برای حس کردن! چون تو تا حالا چیزی رو حس نکردی، نمی تونی بفهمیش. اما درست به اندازه نفس کشیدن حیاتی و ضروری هست، و بدون اون، بدون عشق، بدون خشم، بدون غم، نفس کشیدن درست مثل تیک تیک یه ساعت هست.

موازنه (Equilibrium) – محصول 2002
کارگردان: کرت ویمر
دیالوگ گویان: کریستین بیل (جان پرستون) / امیلی واتسون (مری)

.

دیالوگ پنجاهم

Posted in 2002 by Bardia Barj on 2010/07/21

کابلیرا: گوش کن برنیس، یه چیز خیلی مهم می خوام بهت بگم. بگو ببینم، تو تا حالا چیزی در مورد» عشق در نگاه اول» شنیدی؟
برنیس: آره، اما  لوطی ها عاشق نمی شن. اونا فقط حشری میشن.
کابلیرا: ای بابا، هر حرفی که زدم رو خراب کردی که.
برنیس: لوطی ها حرف نمی زنن، اونا کلمات رو بالا میارن.
کابلیرا: ای خدا! من دارم بیخودی فک می زنم. بیخیال بشم بهتره انگار.
برنیس: لوطی ها بیخیال نمیشن، اونا فقط یه کم اون وسطها استراحت می کنن.
کابلیرا: مثل اینکه صحبت کردن در مورد عشق با تو بی فایده هست. نه ؟
برنیس: عشق! شوخی می کنی؟ مزخرف نگو.
کابلیرا: اما همینه. این احمقی که اینجاس عاشقته.

شهر خدا (City of God) – محصول 2002
کارگردان: فرناندو میرلس
دیالوگ گویان: جاناتان هاگنسن (کابلیرا) / روبرتا رودریگز (برنیس)

.